زندگی ام
از تولد تا . . .
تو
و از تو تا . . .
نبودنت،
به دو نیم شد.
زمین هیچگاه سراسر روشن نبوده است.
من با زمین می چرخم،
یا زمین دیگر نمی چرخد،
که روز بر نمی آید؟
********************************
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
از این دوگانگی ست که بس درد می کشم
سویم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنه ای ز کتابی مشوشم
پرهیز این زمان ، ز من ای نازنین که من
سر تا به پای شعله و پا تا سر آتشم
*****************************************
روی لب هات
نوشته خدا بزرگ است
توی چشم هات اما
که خدا را تکذیب می کنند و خود
بر تخت خدایی تکیه می زنند
تا مومن شوم
نوشته داری می روی
آنجا که همه ی خورشید می تابد و
همه ی باران ها می ماند برای من
*************************
عشق
چونان شمشیر کشیدن بر خود است
یا جسورانه
به یک ضربه
کار را باید تمام کرد:
که دوست بداری
بی انتظاری از معشوق،
و یا به شمشیر
خود را زخمی کنی تنها